ما در جهانی از ماده زندگی میکنیم.
مادهای که نیروی حیاتی – حرکتی خود را از عناصر جاری در طبیعت میگیرد و قدما آن را شامل چهار عنصر آب، باد، خاک و آتش میدانند.
هوا به عنوان عنصری آمیخته با حیات انسان و همچون روحی است، بی رنگ و صدا که از طریق درک اثرش لمس میشود و تنها تجلی آن " باد " است.
امروزه، ما به دلیل روزمرگیهای زندگی شهری از اصل وجودی خود دور افتادهایم. از اصلی که نبودش، نبود ماست. در این عصر بیخبری و در این ازدحام بیمعنایی، من به دنبال بهانهای برای بازگشت به پویایی، بازگشت به معنا هستم.
من در نقاشیهایم به دنبال ارتباط عنصر باد و حضور انسان هستم و برای این منظور فضای بیتحرک، ساده و عاری از هر صدایی را انتخاب کردم که تنها محرک آن باد و انسان خواهد بود
باد پدیدهای بود که مرا به سوی خود خواند. حواسم را به خودش جمع کرد و حرکتش مرا به زمان برگرداند. تا جایی که رقص پارچهای در باد و فرود آن بر سر راهم که ردپای گذر باد است؛ همه و همه برایم سوال برانگیز شد. به راستی من باد را دیدم ؟ یا باد مرا ؟